انتخاب بهترین کتابهای رمان و داستان ایرانی کار چندان راحتی نیست. چرا که هر کسی سلیقه
کتابخوانیمنحصر به فردی دارد. بارها شده رمانی علی رغم اینکه تحسین منتقدین بسیاری را برانگیخته، برای خیلیها جذاب نباشد. در این یادداشت وبلاگ طاقچه سعی کردیم مجموعه ای از رمان های
ایرانیپرفروش و محبوب طاقچه را معرفی کنیم. البته باید بگوییم این لیست به مرور در حال به روز رسانی است و بعضی از
رمانهای جدیدی که رکورد فروش خاصی داشتند، هم در این لیست پیدا میشوند. پیشنهاد میکنیم این لیست را تا انتها بخوانید و با رمان های
ایرانیپرفروش و محبوب طاقچه آشنا شوید.
کلیدر
کلیدر نام کوهی حوالی سبزوار است. جایی که عمده ماجراهای قهرمان داستان، گلمحمد در آن اتفاق میافتد. گل محمد پسری روستایی است که به عشق مارال گرفتار میشود
مارال نامزدی به اسم دلاور داشته و گلمحمد نیز همسری به نام زیور. با این همه گلمحمد و مارال با هم ازدواج میکنند و بذر کینه در دل دلاور کاشته میشود. این کینه و عداوت باعث میشود تنش میان طایفهها هرروز بیشتر شود تا جایی که در یکی از این درگیریها گلمحمد حاج حسین-یکی از مالدارهای بهنام- را ناخواسته بکشد. به خاطر این قتل دو امنیه وارد روستا میشوند تا به ظاهر مالیات گلهداران را بگیرند. اما هدف اصلی آنها پی بردن به ماجرای قتل حاج حسین بود. گلمحمد که اصل ماجرا را متوجه میشود، امنیهها را میکشد و جسد آنها را میسوزاند. بعد از این ماجرا راز گلمحمد برملا میشود و به زندان میافتد.
دایی جان ناپلئون
داستان در خلال جنگ جهانی دوم رخ میدهد و درست از سالهای پیش از اشغال ایران به دست متفقین آغاز میشود و تا دوران اشغال ادامه مییابد. مکان داستان تهران است. محل زندگی این خانوادهی اشرافی مجموعهای است از چند خانه و باغ که هر یک در گوشهای از آن جا دارند: خانهی دایی جان ناپلئون، خواهرش و برادر کوچکترش که با وجود اینکه با درجهی پایینی از ارتش بازنشسته شده، به او سرهنگ میگویند.
لقبِ «ناپلئون» را، درواقع، بچهها به دایی جان دادهاند و علتش هم ستایشهای او از قهرمانش ناپلئون بناپارت، امپراتور فرانسه است. دربارهی ناپلئون هر
کتابیکه به دست دایی جان برسد میخواند و از او قولهایی نقل میکند. همیشه سعی دارد پا جای پای ناپلئون بگذارد. آنهایی که رمان را خواندهاند یا آنهایی که در دههی پنجاه، مجموعهی تلویزیونیاش را به کارگردانی ناصر تقوایی دیدهاند، حتماً میدانند بزرگترین افتخار شخصیت دایی جان، یکی دو درگیری کوچکِ کازرون بوده که با آب و تاب توسط پیشکارش مشقاسم بازروایی میشده و در حد جنگهای ناپلئون بناپارت گسترش مییافته! دایی جان مرد پریشان احوالی است که به دلیل ناکامیهایش در زندگی واقعی، در ذهنش از خود ناپلئونی ساخته است و گمان میکند که انگلیسیها قصد نابودیاش را دارند.
یوزپلنگانی که با من دویدهاند
بیژن نجدی در این کتاب ۱۰ داستان کوتاه درباره مرگ نوشته است. داستانهایی که هر کدام با احساسی لطیف و کلماتی شعرگونه نوشته شداند و هر خواننده و البته شنوندهای را به وادی خیال میکشاند.
این ۱۰ داستان کوتاه مجزا و در عین حال در هم تنیدهاند. علاوه بر این در این کتاب بیژن نجدی با جملاتش به اشیا بیجان جان بخشیده و آنها را به عنصری پویا در داستانهایش تبدیل کرده است. این کتاب را پیام دهکردی با صدای شیرینش خوانده است. پویام دهکردی که با خوانش کتاب صوتی یک عاشقانه آرام ثابت کرده که در انتقال حس و حال شاعرانه داستانها استاد است، این کتاب را هم با همان کیفیت و شور خوانده است.
یک عاشقانهی آرام
یک عاشقانهی آرام نادر ابراهیمی با آن نثر شاعرانهاش در همهی کتابفروشیها جایی در میان رمان های پرفروش ایرانی داشته است. داستان گیلهمردی مبارز و سیاسی که عاشق عسل، دختری آذری میشود. آنها با همهی مشکلات سعی میکنند در لحظه لحظهی با هم بودن عاشق هم باشند و نگذارند عشقشان دچار روزمرگی شود. همانجا که میگوید: مگذار عشق به عادت دوست داشتن تبدیل شود! هر سهشنبه به دیدار کودکهای بیمار میروند و اینگونه به قول خود، از بطالت رها میشوند. این کتاب پر از جملات و تعبیرات زیبایی است که مدام میخواهیم زیرشان خط بکشیم یا روی برگهی جداگانه بنویسیم و بهخاطر بسپاریم:
«ترک عشق کنیم، بهتر از آن است که عشق را به یک مُشت یاد بیرنگ و بو تبدیل کنیم؛ یادهای بیصدایی که صدا را در ذهنِ فرسودهی خویش ـو نه در روحـ به آن میافزاییم تا ریاکارانه باور کنیم که هنوز، فریادهای دوست داشتن را میشنویم.»
چشمهایش
«چشمهایش» روایت یک عشق نافرجام از سالهای مبارزه است. استاد ماکان، نقاش بزرگ و مبارزی سیاسی، در تبعید از دنیا میرود. کسی که تصویرِ «آقا رجب» نوکرش را بارها کشید ولی «رجال» را به روی پرده نیاورد. آقای ناظم، یکی از دوستداران استاد ماکان، به دنبال راز مرگ استاد است. رازی که در یکی از تابلوهاست؛ تابلوی چشمهایش. آقا رجب، نوکرِ استاد ماکان به ناظم مدرسه ماجرای این نقاشی و آن زن را بازگو میکند و ناظم به دنبالِ آن زن و داستانِ این نقاشی میگردد. آقای ناظم سعی میکند با پیدا کردن آن زنِ به تصویر کشیده شده در تابلو، به راز مرگِ مشکوک دست پیدا کند.
منبع:طاقچه